آقای آرنولد عزیز؛
تا حالا یه حلزون جوری باهاتون قهر کرده که فرق بین مردن و قهرکردنش رو متوجه نشید؟
قهر کردن یه حلزون خیلی ضدحاله واقعا. شما میگید باید میذاشتم رو مبلها و میزهای خونهمون رژه بره و برای خودش آواز بخونه؟
یکی از دوستهام میگه توی یه ظرف براش ماءالشعیر بریزیم تا آشتی کنه. حلزونها از کی تا حالا ماءالشعیر دوست دارند؟
یعنی چند قطره ماءالشعیر دوستداشتنیتر از انگشتهای منه که بلندش میکنه و بهش کمک میکنه تو هوا پرواز کنه؟
دوستمون میگه این چیزها چیه واستون مینویسم. با خودم فکر کردم شما که یه مگس، حیوون خونگیتون بوده شاید دربارهی حلزونها هم یه چیزهایی بدونید. هوم؟ مگس و حلزون ربطی ندارند به هم؟
راستی آقای آرنولد!
درسته کتابهاتون به سن و سال من نمیخوره، اما باید بگم دمتون گرم. خیلی باحالاند و با این که برای بچههای کوچکتر از من نوشتهشدن، عاشقشونم. مجموعه پسرک و مگسک و دو جلدیِ «واقعا دارم از دست میروم» خیلی باحالاند.
با اون ویزگولتون (مگس مجموعهی پسرک و مگسک) دل همهمون رو بردید!
باید هم یکی از پرفروشترین نویسندهها و تصویرگرهای نیویورکتایمز معرفی میشدید.
واقعا فکرش رو میکردید بعد از سربازی، روزنامهفروشی، همبرگرپختن، پففیل فروختن تو سالنهای تئاتر و سینما و ... یه روزی یه تصویرگر و نویسنده محبوب بشید و خودتون رو تو دل یه عالمه کودک و نوجوان جا کنید؟
تمام سعی خودم رو کردم تا نامهم رو مختصر بنویسم. میدونم که این روزها حسابی سرتون شلوغه و تمام روز مشغول تصویرسازی و نوشتن هستید.
راستی! اگر راهحلی برای آشتیکردن با یه حلزون به ذهنتون رسید برام بنویسید.
از طرف یکی از طرفدارهای پروپاقرص
و کتابخونتون ف. د