اگه یادتون باشه براتون نوشتیم که از این به بعد قراره دربارهی «خوب نوشتن» و «داستاننویسی» با هم حرف بزنیم و ساختارهای مختلفش رو تجربه کنیم. کیها یادشون مونده؟ دستها بالا.
تو یادداشت قبلی که اسمش رو گذاشته بودیم «راهنمای نویسندگی برای کلمهبازها» (هر کی نخونده، زود بره پیداش کنه و بخونه) گفتیم که برای خوبنوشتن لازم نیست حتما هدف نویسندهشدن رو تو سرمون داشته باشیم. همین که بتونیم از نوشتن و ثبت جزئيات با کلمهها احساس بهتری داشته باشیم بهترین بهونهست تا سعی کنیم پشت دیوارِ داستانها، توی اتاق نویسندهها و چرکنویسهاشون سرک بکشیم و ببینیم چه خبره؟
یکی از سادهترین راههایی که میتونیم «نوشتن» رو تمرین کنیم، «خاطرهنویسی» یا ثبت «یادداشتهای روزانه»ست. مواد لازم برای این کار هم یه جفت چشم تیزبین، یه صفحهی خالی (فرقی نمیکنه کاغذ باشه یا صفحهی نرمافزار word)، چند کیلو حرف قلنبهشده و علاقه به نوشتنه. برای شروع هم لازم نیست فیل هوا کنیم. کافیه تصمیم بگیریم بنویسیم. همین! اصلا سختترین و اصلیترین بخش نوشتن همین مرحلهی تصمیمگرفتن به نوشتنه. بعد از این تصمیم تو سراشیبی دامنهی یه کوه برفی قرار میگیریم که یه تختهی اسکی زیر پامون میذاریم و ویژژژژژژژژژژ میریم تو دل نوشتن!
سخت نگیریم و برای نوشتن احساسات، فکرها و اتفاقهای روزمرهی مدرسه و زندگیمون بدون وسواس کلمهها رو انتخاب کنیم. دقیقا مثل این میمونه که میخوایم همهچیز رو برای دوست صمیمیمون تعریف کنیم. از همون اصطلاحها و لحن همیشگیمون استفاده کنیم و خشک و رسمی ننویسیم. اگه یه مقدمه هم براش در نظر بگیریم، دیگه خیلی عالی میشه.
آدم باید همیشه با خودش مهربون باشه، مخصوصا موقع نوشتن! نباید از خودمون انتظار داشته باشیم که شبیه نویسندهی موردعلاقهمون بنویسیم. از بیانکردن احساسات و افکارمون با کلمهها باید حال کنیم و خوشحال باشیم که با این کار میتونیم از یه زاویهی متفاوت به خودمون و اتفاقهای روزمرهی زندگیمون نگاه کنیم.
حالا درسته که «خاطرهنویسی» کار سادهای به نظر میرسه، اما جالبه بدونیم که خیلی از نویسندهها از همین تکنیک (یعنی خاطرهنویسی) برای نوشتن رمانشون استفاده میکنند. یعنی کتابشون رو یه دفتر خاطرات تصور میکنند و هر جور دلشون میخواد توش مینویسند و نقاشی میکشند.
بیایید برامون بنویسید که:
🍊شما هم خاطراتتون رو جایی مینویسید و ثبت میکنید؟
🍊تا حالا کتابی خوندید که با تکنیک خاطرهنویسی نوشتهشده باشه؟